دكترسيدحسين نصر-بخش اول ـ ترجمه مرضيه سليماني اشاره: نوشتار زير گفتاري در باب تقابل يا تفاوت يا اختلاف نظر ميان اسلام به مثابه نوعي هستي شناسي و نظام فكري يا علم مدرن غربي است كه دربردارنده نقدهاي پرمايه و قابل تأمل به جوهر و شرايط كنوني دانش در غرب و نيز پيروان و مقلدان آنها در جوامع اسلامي است، همين مطلب است. علاوه بر اين، دكتر نصر رهنمودها و پيشنهادهاي جالبي نيز داده كه براي علاقهمندان به اين مبحث راهگشا و مفيد خواهد بود. اين نوشتار پيشتر در ماهنامه «اطلاعات حكمت ومعرفت» به چاپ رسيده است. *** امروزه مبحث اسلام و علم مدرن، به همراه اعقاب و اخلاف آن ـ يعني تكنولوژي مدرن ـ به عنوان يكي از مهمترين موضوعاتي كه جامعة اسلامي با آن روبروست، دنبال ميشود. اين مسئله از گذشته تاكنون مورد توجه دانشمندان و متفكران پرشماري بوده و تقريباً تمامي صورتها و طيفهاي گستردة فعاليتهاي عقلاني اسلامي، از پايان قرن بدين سو را در بر ميگيرد. علاقه شديد به اين موضوع اصلاً چيز جديدي نيست و سابقة آن، به آغازههاي مواجهة عقلاني جهان اسلامي و غرب مدرن ـ در اوايل قرن نوزدهم ـ و پذيرش اين نهضت در جهان غرب و نيز نهضتهاي مشابه در ميان ايرانيها، تركان و مسلمانان شبه قارة هند و پاكستان در همان زمان باز ميگردد. اين موضوع همچنين علاقة افراد متفاوتي مثل جمالالدين اسدآبادي، سيداحمدخان، ضياء گوكالپ و محمد اقبال و در روزگار ما شيوخ گوناگون الازهر و عاملان و پايبندان به علم مدرن مثل عبدالسلام را برانگيخته و آنها را به خود جذب كرده است. اگرچه در روزگاران كهنتر، علاقه متفكران مسلمان به علم و تا حدي تكنولوژي غربي به چالش آنان با سطوح عقلاني و كلامي و نيز استقلال سياسي سرزمينهاي اسلامي (دست كم روي كاغذ) مربوط ميشد؛ اما اكنون علاقة حكومتهاي اسلامي به علم و تكنولوژي، تقريباً همواره از احساس نياز آنها به قدرت ـ اقتصادي يا نظامي ـ نشأت ميگيرد و برپايههاي عقلاني استواري قرار نگرفته است. در فرايند ستايش كور علم و تكنولوژي مدرن و برابر انگاشتن بيخردانة علم (در مفهوم رايج انگليسي آن) با علم قرآني، حديث و كل سنت عقلاني اسلام؛ لشكر مدرنيستها با سپاه به اصطلاح بنيادگراها متحد شدهاند! اين سنت، از يك سو در مقابل تفاوت موجود ميان هدف علم به منزلة كسب خرد، فهم عميقتر آيات خداوند و مخلوقات او و ارتباط آنها با وي، و روح بشر انعطافي ندارد؛ و از سوي ديگر هدف آن به منزلة كسب قدرت براي غلبه بر عالم و ديگر انسانها، به ويژه آنان كه به ديگر ملتها يا گروههاي قومي و ديني تعلق دارند (كه تاريخ غرب مدرن نمونة آشكار آن است)، نفوذناپذير باقي مانده است. البته وقتي به جنگي مينگريم كه شصت انسان در يك سوي آن كشته ميشوند و هزاران تن در جبهة ديگر آنكه اسلامي است؛ يا ميبينيم كه مسلمانان در تمامي مواجهههاي خويش با ديگران ـ از بوسني گرفته تا چچن، كشمير، فيليپين، افغانستان، عراق و فلسطين ـ همواره در وضعيت تدافعي بودهاند و مورد كشتار جمعي و در برخي موارد تصفيه يا پاكسازي قرار گرفتهاند، درمييابيم كه چرا مسلمانان به ستايش كور و تقريباً پرستش علم و صنعت جديد ميپردازند. اين موضوع، بهرغم ظهور علم مدرن در مناطقي از كشورهاي اسلامي كه به لحاظ سياسي، كلامي و قضايي تفاوتهاي عظيمي با يكديگر دارند؛ در تمام آن جوامع مشترك است؛ اما اين گرايش به پذيرش كوركورانه و بدون ارزيابي تكنولوژي و علم غربي ـ صرفنظر از اينكه در سطح احساسي يا مصلحت و يا حتي ضرورت سياسي تا چه حد قابل درك است ـ نميتواند نسبت به حقايقي بياعتنا باشد كه در پس زمينة ژرف و پيچيدة رابطة جهانبيني اسلامي و علم مدرن نهفته است. به بيان اسلامي، حق همواره بايد غالب باشد و ما به عنوان مسلمان، همواره بايد در چارچوب حق بينديشيم و نه مصلحت؛ چه سياسي و چه مصالح ديگر. و هرگز فراموش نكنيم كه قرآن ميفرمايد: «بگو حق فرا رسيد و باطل از ميان رفت، بيگمان باطل از ميان رفتني است». بنابر اين پيش از هر چيز ديگر، مسئلة ضروري آن است كه به تحليل علم مدرن بپردازيم و از منظر اسلامي، آن را در معرض گونهاي نقادي عميق قرار دهيم. با اين حال بايد خاطرنشان كرد كه منظور از ديدگاه اسلامي، تنها ديدگاهي نيست كه با تركيب معاني ظاهري برخي آيات قرآن كريم با همة انواع مفاهيم و «ايسم»هاي وارد شده از غرب مدرن، ادعاي اسلامي بودن دارد، بلكه منظور ما ديدگاهي است كه از سنت عقلاني اسلامي ـ از جمله همة شاخههاي آن ـ اتخاذ شده و به جاي آنكه از طريق فرقهگرايي فقهي يا كلامي به فهم درآيد؛ به طور سنتي و در جهانيترين چشمانداز اسلام فهميده ميشود. نقد علم مدرن در اين مجال كوتاه، امكان آن نيست كه از منظر اسلام سنتي به نقد كامل علم مدرن بپردازيم. اين وظيفه را دانشمندان و راقم اين سطور در جاهاي ديگر انجام دادهاند؛ اگرچه هنوز كارهاي زيادي باقي مانده است. اما در اينجا بايد برخي نكات مرتبط با اين نقادي را مورد اشاره قرار دهيم: اول، موضوعي كه در سراسر جهان اسلامي حتي دامنگير روحانيون نيز شده، نكتهاي منفي است: امتناع از مطالعة جدي و انتقادآميز علم غربي كه غالباً در نتيجة گونهاي خود كمبيني عقلاني حاصل ميآيد و حاصل آن برابر دانستن سادة علم غربي با تداوم علم اسلامي، بدون در نظر گرفتن هرگونه تغيير پارادايم و استقرار يك فلسفة جديد طبيعت و علم در طي انقلاب علمي است؛ رويدادي كه علم مدرن را آشكارا نه تنها از علم اسلامي، بلكه از گذشتة مربوط به قرون وسطي و اوايل رنسانس خويش نيز متمايز ميسازد. شگفتانگيز است كه برخي نه تنها به سادگي علم مدرن را با علم اسلامي برابر ميگيرند، بلكه ميكوشند در قضاوت پيرامون صحت يا عدم صحت نظرگاههاي اسلامي از فلسفة علم مدرن بهرهگيرند. فلسفهاي كه بر شالودة گونهاي لاادريگري نسبت به طبيعت پيريزي شده، آن هم غالباً به شيوهاي كه پيشتر در غرب كهنه و منسوخ شده است.1 نكتة دوم به رابطة يك نظام ارزشي و علم مدرن بازميگردد. بسياري از كساني كه از تقليد كور تكنولوژي و علم مدرن دفاع ميكنند، به جاي آنكه از منظر اسلامي به نقد نظام ارزشي مضمر در علم مدرن بپردازند، ادعا ميكنند كه اين علم بيارزش است و بياطلاعي خويش نسبت به يك نسل از فيلسوفان و منتقدان غربي علم مدرن در خود غرب را به نمايش ميگذارند. همانان كه با براهين انكارناپذير عنوان ميكنند كه علم مدرن ـ همانند هر علم ديگري ـ بر شالودة نظام ارزشي و جهانبيني خاصي بنا شده كه در انگاشتههاي مرتبط با سرشت واقعيت فيزيكي، سوژهاي كه به اين واقعيت بيروني تقرب ميجويد و رابطة ميان آن دو ريشه دارد. علم مدرن بايد از ديدگاه اسلامي و در بنيادهاي فلسفي خويش مورد مطالعه قرار گيرد تا به مسلمانان نشان دهد كه نظام ارزشي غرب و انگاشتههايي كه سرشت واقعيت بر شالودة آنها بنا شده، دقيقاً چه هستند و چگونه با نظام ارزشي و مفهوم طبيعت (سرشت) در اسلام به مخالفت برميخيزند، آنها را كامل ميكنند يا به تهديد آنها ميپردازند. مفاهيمي كه از نظر مسلمانان، نهايتاً از خدا ناشي ميشوند و صرفاً اشكال انساني دانش نيستند. برعكس، علوم مدرن ـ بنابر تعريف خود ـ بر پاية عقل انساني و پنج حس ظاهري بنا شدهاند و به گونهاي خاص، هر راه ممكن ديگر براي دستيابي به دانش معتبر و موثق را انكار ميكنند. متفكران مسلمان نبايد در خصوص فيزيك مدرن به گونهاي سخن گويند كه گويي اين فيزيك علم غربي نيست، بلكه دانشي بينالمللي محسوب ميشود. آنها بنيادهاي محلي اين علم را پنهان ميكنند. شالودههايي كه در فلسفه و نظام ارزشي خاصي ريشه دارد كه با دورة خاصي از تاريخ اروپا ـ و نه جهان ـ مرتبط است. حتي يك جت بوئينگ 747 نيز اصلاً پديدهاي جهاني نيست؛ چرا كه هم اكنون در ساموآ، توكيو، پكن و اسلامآباد يا تهران به زمين مينشيند. اين علم كمابيش ماحصل گونهاي تكنولوژي است كه از ديدگاهي خاص پيرامون رابطة بشر با نيروهاي طبيعت و محيطزيست و نيز فهم خود بشر ناشي شده است. نظرگاهي كه بسياري از نيروها در غرب مدرن و حتي پسامدرن ميكوشند با كنار گذاشتن و حذف ديگر نظرها پيرامون طبيعت و رابطة بشر با آن ـ و البته به ويژه ديدگاه اسلامي ـ به جهانگير كردن آن بپردازند. علم مدرن چالشي مستقيم با ديگر جهانبينيها از جمله اسلام است كه مدعي است معرفت به واقعيت نه تنها بر شالودة عقل تنها، كه براساس وحي و الهام پيريزي شده است. به هر روي، هرگونه نقد مهم علم مدرن، بايد نظام ارزشي و جهان بينياي را در بر بگيرد كه اين علم بر شالودة آنها استوار شده و اشاعه يافته است؛ بنابر اين روشن ساختن چيستي اين ارزشها و جهانبينيها و نيز ارزيابي و نقد آنها از چشمانداز معتبر اسلامي، همچنان به عنوان يك وظيفه به قوت خود باقي ميماند. آنچه كه با پرسش عمومي ما پيرامون ارزشها ارتباط نزديكي دارد، مسئلة اخلاق است. نويسندگان پرشماري در خصوص چگونگي اخلاقگرا بودن دانشمندان و اين كه استفادة غيراخلاقي از علم مدرن خطاي آنها نيست، سخن گفتهاند. البته دانشمندان مسيحي، يهودي و مسلمان زيادي در غرب وجود دارد؛ اما اين مسئله با ويژگي غيراخلاقي خود علم مدرن هيچ ارتباطي ندارد. برخي از اخلاقيترين دانشمنداني كه ما در جواني ملاقات كرديم، به ساختن بمبي كمك كردند كه نيم قرن پيش و در طي دو روز، بيش از دو هزار تن را در ژاپن به كام مرگ فرستاد و تازه از تراژديهايي سخن نميگوييم كه دانشمندان اخلاقگراي آلماني در دوران نازي به بار آوردند. وانگهي، نتيجة كار متواضعترين دانشمندآنكه هرگز پاي خويش را بر محل راهپيمايي مورچهاي نميگذارند، به انهدام گونههاي بيشمار در خلقت خداوند ياري رسانده است. در واقع امر، دانش و كاربردهاي آن نميتواند از دخالتها و معاني ضمني اخلاقي طفره رود. علم مدرن ادعاي ديگر نظرگاهها ـ از جمله نظرگاه ديني ـ در خصوص طبيعت را تنزل ميدهد، معرفت آنها نسبت به جهان خلقت را به شعر، اسطوره، يا حتي بدتر، به خرافه فرو ميكاهد، آنها را از قلعة دانش رسماً پذيرفته شده در خصوص طبيعت بيرون ميكند و بدين ترتيب به انهدام همة آنها ياري ميرساند. و هنوز آنچه از اخلاق در غرب باقي ميماند، اساساً از سنتهاي ابراهيمي اشتقاق يافته و بنابر اين به بسياري از شيوههاي اصول و اعمال اخلاقي اسلام نزديك است. علم مدرن، با رد ادعاي سنتهاي ابراهيمي در خصوص معرفت نسبت به طبيعت، به خلق شرايطي كمك كرده كه اين ميراث اخلاقي در آن شرايط، هر روز بيش از پيش، رو به فرسودگي ميرود؛ چرا كه با هيچ يك از علوم عيني در خصوص واقعيت ـ كه در جهان مدرن پذيرفته شده است ـ مطابقت ندارد. مسلمانان هرگز نبايد تصور كنند كه اين وضعيت تنها به دليل ضعف مسيحيت روي داده و عواقب اخلاقي و منفي كاربردهاي علم كه ما در غرب شاهدش هستيم، در جهان اسلامي رخ نخواهد داد. اين وضعيت حاصل چيزي نيست مگر انديشة سطحي و سرهم بندي شدهاي كه معمولاً بر شالودة شناخت اندك تاريخ علمي، فلسفي و عقلاني غرب پيريزي شده و متاسفانه از پايان قرن بيستم بدين سو، مشخصة غالب واكنش اسلامي به غرب مدرن بوده است. آنچه مورد نياز است، نقد مثبت اسلامي است كه بر شالودة معرفت و دانش بنا شده باشد و نه شعار. و اين معرفت نه تنها بايد نسبت به آنچه با علم مدرن در ارتباط است حاصل آيد، بلكه بايد نسبت به آن چيزي كه با اين علم مرتبط نيست هم كسب گردد؛ اگرچه بسياري از شارحان و رواج دهندگانش همين ادعا را دارند. علم مدرن تنها علم مجاز در خصوص نظم طبيعي نيست، بلكه يكي از علوم در اين ارتباط است كه تنها در چارچوب مقدمات فرضهاي خويش دربارة طبيعت ابژة معلوم و سوبژة تفكر، مشروع مجاز است. مسلمانان براي تداوم قانوني ديدگاه اسلامي در خصوص طبيعت واقعيت، بايد فضاي عقلاني سنتي اسلامي را حفظ نمايند. اين ديدگاه با اخلاق اسلامي مطابقت دارد و مسلمانان بايد اين كار را بدون انكار حقانيت و مشروعيت علم مدرن در درون محدودههاي خويش انجام دهند. وگرنه صرف نظر از آنكه دانشمندان مسلمان تا چه اندازه به دعا و نيايش بپردازند، جابجايي جهان فكري اسلامي با جهاني كه از علم مدرن اشتقاق يافته، اعتقاد اخلاق اسلامي به جامعة اسلامي بزرگتر را از ميان خواهد برد، اگرچه ممكن است به ثروت و قدرت كشورهاي اسلامي منجر گردد. ما شاهديم كه اين رويداد نه تنها در مورد غرب مسيحي رخ داده، بلكه در ميان آن دسته از مناطق مدرن اسلامي كه بخش اعظم ميراث اخلاقي و معنوي خويش را به نام «جهانبيني علمي» رها كردهاند نيز صورت عمل پوشيده است. اين جهانبيني از يك سو به عنوان يك شعار شبه ديني از سوي ماركسيسمي اشاعه يافت كه اكنون عمدتاً منسوخ شده است و از سوي ديگر توسط سكولاريسم و ناتوراليسم، به مثابه بيرقي كه سكولارها، اومانيستها و ديگر نيروهاي ضدديني در غرب را وحدت ميبخشد. و سرانجام اساسيترين نقد پيرامون رويكرد خنثي نسبت به علم مدرن، در ملاحظة دين و نقش بسيار مهم علم در ايجاد يك محيط ذهني صورت ميگيرد. محيطي كه خدا و واقعيات فرجام شناسيك از آن غايباند و بنابر اين «غيرواقعي» محسوب ميشوند. بسياري از نويسندگان غربي كوشيدهاند نشان دهند كه علم مدرن در نقطة مقابل دين قرار ندارد و ضرورتاً به انكار خدا نميپردازد و بسياري از مسلمانان نيز همين ادعا را مطرح كردهاند؛ اما در خلال بخش اعظم اين بحث و گفتگوها، همواره دين بوده كه بايد به اصلاح خود ميپرداخته و يا آموزههاي خويش را تغيير ميداده و نه علم. و اين موضوع به ويژه در خصوص ادعاي دين پيرامون معرفت نسبت به واقعيت طبيعي و ماوراي طبيعي صادق است. حاصل آنكه چهار قرن پس از ظهور علم مدرن، اكنون اين دين است كه تا حدي به حاشيه رفته و نه علم. متكلمان غربي گاه (معمولاً از ترس و در هيبت علم مدرن) اين يا آن كشف علمي را به عنوان تأييد يك آموزة خاص ديني مورد اشاره قرار ميدهند. حال آنكه نميدانند مربوط ساختن اين دو پديده، كه يكي از ويژگي مطلقيت برخوردار است و ديگري شكلي از معرفت است كه بنا به تعريف، گذرا و بيثبات است؛ چه خطرهايي در بر دارد. اگرچه هرگاه همين معرفت گذرا از نظرگاه متافيزيكي مورد ملاحظه قرار گيرد و نه چشمانداز علمي صرف؛ روشن خواهد شد كه حقايق مسلم متافيزيكي را باز نميتاباند.5 اين ارتباط سطحي، به ويژه اين روزها در خصوص آن چيزي مشاهده ميشود كه اكنون در غرب كيهانشناسي ناميده ميشود و در حقيقت، با كيهانشناسي مورد نظر در فهم سنتي هيچ ارتباطي ندارد. بسياري از متكلمان سالها در مورد نظرية انفجار بزرگ هيجانزده و برانگيخته بودهاند؛ آنها ادعا ميكنند كه اين نظريه با دريافت كتاب مقدسي و حتي قرآني خلقت در تطابق است. در اين زمينه حتي همايشهاي بسياري نيز برگزار شد. در اين اثنا، اكنون بسياري از كيهانشناسان، آرام آرام به رد واقعيت خود اين نظريه مشغول شدهاند. نكتة مهم آن است كه ما بايد از يك منظر اسلامي عميقاً به نقد و تحليل علم مدرن و رابطة آن با دين بپردازيم؛ نظرگاهي كه يكسره در مخالفت با آن واكنش عقلاني ضعيف صورت ميگيرد كه در ابتدا اين تئوريها، فرضيهها و حتي احتمالات و حدس و گمانهاي علم مدرن را به عنوان حقيقت مطلق ميپذيرد و سپس ميكوشد اين يا آن آية قرآن كريم يا حديث خاص را براي اثبات تاييد اين بيثباتترين شكل دانش شكنجه كند. دانشي كه اعتبارش از روشنگري و شرح و بسطي كه درخصوص طبيعت واقعيت به دست ميدهد، حاصل نميآيد، بلكه همان گونه كه فرانسيس بيكن ـ يكي از بنيانگذاران اين علم ـ ادعا كرده، از اين واقعيت ناشي ميشود كه كسب اين دانش به ثروتاندوزي و قدرت بر طبيعت منجر ميگردد. بايد نشان دهيم كه در نظام علم مدرن، «فرضيههاي» ارائهشده براي وجود خدا زائد به شمار ميروند. ممكن است كسي فيزيكدان مشهوري باشد كه در عين حال مسلمان، يهودي يا كاتوليك مخلص هم هست. نيز ممكن است اين شخص فيزيكداني لاادري يا كافر باشد. واقعيت خدا با نظام علم مدرن، آنگونه كه در آن علم مدنظر است، هيچ ارتباطي ندارد و برخي دانشمندان خداوند را «يك فرضية غيرضروري» ميخوانند! امروزه خود فيزيك در حال تغيير و تحول است و برخي از ضرورت ملاحظة خدا و آگاهي ـ به عنوان اموري كه حتي در مكانيك كوانتوم بنيادين به شمار ميروند ـ سخن ميگويند؛ اما هنوز تا پذيرش اين ديدگاه از سوي اكثريت فيزيكدانان مدرن راه زيادي باقي است و ديدگاه رايج كه به عنوان تنها شكل صحيح، قانوني و رسمي دانش آموزش داده ميشود، شكلي از دانش است كه خدا به سادگي از آن غايب است. مهم نيست كه بسياري از دانشمندان مدرن چقدر به طور فردي به خداوند ايمان دارند. اسلام چگونه ميتواند هر شكلي از دانش را بپذيرد كه در خدا ريشه ندارد و ضرورتاً بدو منتهي نميگردد؟ اين دانش چگونه ميتواند بدون حتي اشاره به علت متعال همه چيز، به شرح و تفصيل جهان بپردازد؟ علتي كه قرآن كريم تقريباً در هر صفحه از آن سخن گفته است. انديشة سنتي اسلامي در واكنش به اين ترديدها، پاسخهاي متعدد و عميقي را فراهم كرده، در حالي كه ويژگي جهان مدرن اسلامي، محروم بودن از ارائه پاسخهايي است كه حتي به عمق پاسخهاي نياكان ما نزديك هم نميشود. به همين دليل است كه آن دسته از دانشمندان و متفكران غربي كه عميقاً به ديدگاههاي جايگزين درخصوص واقعيت علاقهمندند، به متفكران مسلمان كهن بيشتر علاقه دارند تا نظرگاههاي جديد اسلامي. براي پيداكردن طريقي كه به ارتباط سالم اسلام و علم مدرن منجر گردد، راهي نيست مگر نقد عميق هرگونه نظامي كه ادعاي شناخت خلقت خداوند را مطرح ميكند. از جملة اين نظامها علم مدرن است و اين نقد بايد از نقطه نظر اسلامي صورت پذيرد. ادامه دارد
نظرات